نوشته و تحقیق سرگرد خلبان کیوان نورحقیقی
تاریخ مخاطرات شایعه سازی در ایران*
بخشی از خاطرات سرگرد خلبان کیوان نورحقیقی*
The History of Malicious Political Gossip in Iran
آیا سرلشکر مینوسپهررا میشود مقصر مرگ تیمسار خاتم دانست؟
سرگرد نورحقیقی ثابت میکند تصمیم غلط یا مغرضا سرلشکر مینوسپهر در پرواز بدون حمل بدن مجروح تیمسار خاتم میتواند یک « سهل انگاری جنائی» که منجر بمرگ گردیده مورد
دادرسی جنائی قرارگیرد
دوستان توجه بفرمائید که این مطلب هنوز کامل نیست
*************************Whether the USA & CIA had improper influence in the Shah and the Iranian Impartial Air Force (IIAF)? If the answer is the Affirmative; Whether actions of the USA & CIA amount to the Criminal Offenses?
اختصار موضوع
ـ تیمسار خاتم، فرمانده نیروی هوائی، در کنار دریاچه سد دز شدیدا مجروح میشود
ـ یک هواپیمای کوچک وجود دارد که میتواند در « چند دقیقه » او را به بیمارستان برساند
ـ تیمسار ربیعی و مینوسپهر حضور دارند و مینوسپهر با هواپیما را از صحنه خارج میکند
ـ تیمسار خاتم پس از مدتی میمیرد و ربیعی و مینوسپهر از مرگ اوبسیار بهره
میبرند
سئوال حقوقی سرگرد نورحقیقی* بعنوان « دادستان خصوصی**» میبرند
آیا عمل ربیعی و مینوسپهر را میتوان به اتهام تبانی*** و «قتل شبه عمد *** » ویا به «سهل انگاری جنایی و مدنّی****» مورد محاکمه قرار داد؟
http://iiafkhatami.blogspot.ca/…/history-of-malicious-polit…
STATEMENT of FACT
1- In 1973 the Shah has given a Notice to the American Oil Companies that in Iran would not renew their Contracts in 1979.
https://www.youtube.com/watch?v=vM8R8Noe1w8
2- Soon after In the French Edition of Lomond in Algeria wrote " In Iran there will be a Coup d'état by Colonel Rabie the First Iranian Republic President!
3- On September 12, 1975, General Khatami, the IIAF Commander died in an accident. It has been said he was the "Right Hand of Shah"; soonafter in 1976 the second IIAF Commander died in an accident and in sudden RABIE became IIAF Commander.
4- In January 1979, General Rabie told to US General Robert E. Huyser that he was ready for a Coup d'état. However Huyser disagreed.
POINT IN THE ISSUE
Whether the CIA, Rabie and Minu-Sepehr have participated in the death of General Khatami?
پاسخ حقوقی سرگرد نورحقیقی : پس از تحقیق تمام مدارک موجود و بررسی حوادث سیاسی بسیار تلخ تاریخی؛ بطور قطع اتهامات وارده بر تنها متهم زنده، سرلشگر مینوسپهر، قابلیّت برپائی « محاکمات جنائی ومدنی» را دارد و همسر و فرزندان مرحوم خاتم حق دریافت خسارت دارند و ملت ایران حق برپائی محاکمه جنائی
http://laws-lois.justice.gc.ca/e…/acts/C-46/section-229.html
ترجمه و تحلیل و بحث ماده ۲۲۹ «قتل» قوانین جنائی کانادا؛ از سرگرد نورحقیقی
Reckless
یک واژه حقوقی در این ماده وجود دارد که ترجمه آن «بی اعتنائی » است ، قانون میگوید که ربیعی و مینوسپهر «میدانستند» که اگر بدن مجروح خاتم را فورا بیمارستان نرساند او میمیرد و آنها قدرت و منافع او را صاحب میشوند.
قانون « نمیدانستم » را قبول نمیکند و آشکار میگوید « میبایست که میدانستی » که شانس محکومّیت زیاد میکند
منابع وتعاریف حقوقی در کانادا:
* چندین هزار متهم وزیر، خلبان،پزشک، بانگ، وکیل، پلیس و قآضی درپرونده های سرگرد نورحقیقی درگیرند که غالبا به دانش حقوقی او اعتراف دارند
** مواردی وجود دارد که دادستان محاکمه نمیکند اما قاضی اجا زه میدهد شاکی بعنوان « دادستان خصوصی » محاکمه را آغاز کند
*** اتهام در « تبانی منجر بمرگ» و اثبات آن مجازات شدید و بالاترین مبلغ را به خانواده میرساند
**** قتل شبه عمد در سیستم قضایی کشورهای مختلف متفاوت است
(c) where a person, for an unlawful object, does anything that he knows or ought to know is likely to cause death او میدانست و یا باید که میدانست عمل او باعث مرگ میشود, and thereby causes death to a human being, notwithstanding that he desires to effect his object without causing death or bodily harm to any human being
***** سهل انگاری جنایی اشاره به « وضعیت روانی بی توجهی» متهم به خطرات شناخته شده و یا آشکار به زندگی انسان و ایمنی او دارد .
فرق بین محاکمه جنائی و محاکمه مدنّی در ساده تر بودن روش محاکمه مدنّی است که معمولا میلیونها دلار به بازمانگان جایزه داده میشود.
اما اگر متهم ابتدا در دادگاه جنائی محکوم شود؛ خسارات و مبلغ پرداختی دهها برابر میشود
Criminal negligence refers to a mental state of disregarding known or obvious risks to human life and safety. ."
دوستان توجه بفرمائید که این مطلب هنوز کامل نیست
ترجمه و تحلیل و بحث ماده ۲۲۹ «قتل» قوانین جنائی کانادا؛ از سرگرد نورحقیقی
Reckless
یک واژه حقوقی در این ماده وجود دارد که ترجمه آن «بی اعتنائی » است ، قانون میگوید که ربیعی و مینوسپهر «میدانستند» که اگر بدن مجروح خاتم را فورا بیمارستان نرساند او میمیرد و آنها قدرت و منافع او را صاحب میشوند.
قانون « نمیدانستم » را قبول نمیکند و آشکار میگوید « میبایست که میدانستی » که شانس محکومّیت زیاد میکند
(c) where a person, for an unlawful object, does anything that he knows or ought to know is likely to cause death او میدانست و یا باید که میدانست عمل او باعث مرگ میشود, and thereby causes death to a human being, notwithstanding that he desires to effect his object without causing death or bodily harm to any human being.
*******************
++++++++++++++++++++++
STATEMENT of FACT
1- In 1972 the Shah has given a Notice to the American Oil Companies that in Iran would not renew their Contract in 1979.
2- Soon after In the French Edition of Lomond in Algeria wrote " In Iran there will be a Coup d'état by Colonel Rabie the First Iranian Republic President!
3- On September 12, 1975, General Khatami, the IIAF Commander died in an accident. It has been said he was the "Right Hand of Shah"; soonafter in 1976 the second IIAF Commander died in an accident and in sudden RABIE became IIAF Commander.
4- In January 1979, General Rabie told to US General Robert E. Huyser that he was ready for a Coup d'état. However Huyser disagreed.
POINT IN THE ISSUE
Whether the CIA, Rabie and Minu-Sepehr have participated in the death of General Khatami?
++++++++++++++++++++++
هدف بازکردن صفحات تاریخ ایران نیست که گذشته شایعه سازی برآورد شود؛ بل سخن درباره همین روزگاریست که من وشما درغرقاب سیاهی شومی گرفتارآمده ایم.
مثلا از اعترافات ننگ آور حزب توده در سالهای پس سقوط شاه این گفته شد که حزب توده در تظاهرات بطور مخفی اسلحه میکشید و آدم میکشت و فوراً ارتش را مسئول و بد نام میکرد و اکثریت قریب به اتفاق هم می پذیرفتند.
تیمسار محمد خاتمی که معروف به تیمسار خاتم از سال ۱۳۳۷ تا زمان کشته شدنش درسال ۱۳۵۴فرمانده نیروی هوائی بود که نیروی هوائی را به اوج قدرت و مهارت و شهرت جهانی رسانید.
خانواده تیمسار خاتم با خانواده همسر دائی من، نعیعی اکبر،( که از خانهای گیلان در رشت بودند ) نسبتی داشت و به همین علّت گاهی در محیط خانوادگی و هم در نیروی هوائی در باره ایشان حرفهائی زده میشد که بیشتر شایعه و یا یک کلاغ و صد کلاغ مینمود.
این همان سالهای خوب ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۵ است که ایران به لطف اندیشه های خردمندانه نابغه علم اقتصاد " امیر عباس هویدا " و ازدیاد پول نفت بطور سرسام آور در تمام بخشهای اقتصادی رشد میکرد؛ امّا چرا گفته شد که فرمانده محبوب ما " تیمسار خاتم " بتدریج دچار افسردگی میشد و حتی به سیگار کشیدن داشت معتاد میگشت
و نه تنها عشق بکار در نیروی هوائی را که آنرا بادل وجان ساخته بود رفته رفته از دست میداد بل عشق به همسر و سه فرزند دلبندش را که عاشقانه دوستت شان میداشت آنچنان در دلش کم رنگ شده بود که میگفت « میروم جائیکه بر نخوام گشت و دست کسی بمن نخواهد رسید» ***
در اینکه رفتار تحقیر آمیزبعضی از زنان خاندان پهلوی قابل قبول نبود شکی نیست. این رفتار نامناسب را هم شنیدم با شهبانو فرح هم داشتند. خدا بیآمرزد مادرم ، تاج الملوک معینی مرصّع ،به من گفتند که مادر فرح، خانم دیبا، را میشناختند. زیرا هردو همسران خود را از دست داده بودند و درهر دو فرزندانی داشتند زیر سن ۱۸ سال که اصطلاحا « صغیر» میگفتند و مجبور بودند از « اداره سرپرستی » برای انجام کارهای مربوط به فرزندانشان اجازه به گیرند. در این اداره بود که دو مادر با هم مینشستند و گفتگو میکردند.
حتی گفتگوی طلاق شاهزاده فاطمه، همسر خوب تیمسار خاتم ،مطرح بود.
آیا موضوع طلاق صحت داشت؟
هر چند که بعد از مرگ تیمسار خاتم انکار شدو اینکه شاهزاده فاطمه همسرش را دوست میداشت مطلبی ایست با صحّت زیاد و فشار برای جدائی هم از سوی دیگران هم "واقعیت بسیار تلخی" است که در خانواده های ایرانی وجود دارد. تیمسار خاتم را متهم میکردند که با انتخاب زندگی کردن در خانه های سازمانی نیروی هوائی در دوشان تپه شئن خاندان سلطنتی را ندیده گرفته و شئونات همسر « شاهزاده » خود را رعایت نمیکند و او فرزندنش را خاندان سلطنتی منزوی گردانیده است. در روزنامه های آن روزگار تنها نامی که دیده نمی شد نام شاهزاده فاطمه بود و برعکس مرتباً نامهای شاهدخت شمس و شاهدخت اشرف تمام رسانه ها را پرمیکرد. اگر دامادهای بس متعدد خاندان سلطنتی بلطف همسرانشان شغل و مقامی داشتند؛ همه میدانستند که « صندلی و پست فرماندهی نیروی هوائی شآهنشاهی » که به خلبان شایسته شکاری محمد خاتمی افتخار میکند.
بکرات شنیدم که مقامات بالاتر از «فرماندهی نیروی هوائی» از سوی وزیر جنگ و شاه و هویدا به تیمسار خاتم پیشنهاد شد که ایشان نپذیرفته بودند.
از سوی دیگر، حضور مستدام فرماندهی وطن پرست موی بزرگی بود در دماغ شرکتهای صنایع هواپیمائی که میدانستند توانائی دهها برابر سوء استفاده و سود دارند، اگر خاتم برداشته میشد،یا کشته میشد تا که شد و ربیعی شد و سند شش دنگ نیروی هوائی باسم بوئینگ و آمریکای جانخوار شد که گر نمیشد چنین هم تمام منطقه به خاک و خون و آتش نمیشد.
این همان سالهای خوب ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۵ است که پادشاه ایران تصمیم میگیرد این حقارت کودتای ۲۸ مرداد را که سازمان سیا بر پا کرد را بلطف قدرت اوپک بطوری بشوید که گوئی شرکتهای نفتی آمریکا حقی ندارند و باید « در سال ۱۹۷۹ بروند درصفت طویل متقاضیان قرداد بایستند» و اینجاست که سرمایه داران آمریکا « پادشاه ایران راگرگی خطرناک میبیند که جانش حیاتشان را شدیدا بمخاطره انداخته، و در همین سالها که سازمان سیا به ایرانیان وابسته اش اطلاع میدهد « سلطنت در ایران بر چیده میشود » و خیل مهاجرت از ایران شروع میگردد. در سال ۱۳۵۳ من که سروان بودم در شیراز شنیدم؛ شما میفرمائید تیمسار خاتم با آنهمه مأمورین اطلاعاتی نشنید وچنین خبری در « روزنامه لوموند» که « در ایران سرهنگ امیر حسین ربیعی کودتا میکند و اولین رئیس جمهور ایران میشود» او را آشفته نکرد.
بعبارت دیگر تیمسار خاتم میدید که در آینده ایران جائی ندارد.
بعبارت دیگر تیمسار خاتم میدید که در آینده ایران جائی ندارد.
و همین کردار شاه و گفتارسیاسی غلط و جنون آمیز بر ضدآمریکا و شرکتهای نفتی در سال ۱۳۵۳بود که ایران را بر باد داد و خیلی از ایرانیان ابله و یا مغرض به این حرفهای غیرقانونی و مالیخویائی بهاء میدهند و آنرا نه خریت شاه بل شجاعت او می پندارند و تبلیغ میکنند
https://www.youtube.com/watch?v=vM8R8Noe1w8
شاه ویا قرارداد خرید یکطرفه اف۱۴به جای اف ۱۵بطور یک جانبه وخود خواهانه تمام نظریات فنّی متخصصین نیروی هوائی را کنار مینهد و با چند افسر ارتش، نه افسران نیروی، با مسئولین آمریکائی مینشیند و قرداد خرید اف ۱۴ را می بندد در حالیکه نیروی هوائی با خرید اف ۱۵ موافقت کرده بود. در اینجا، شاه آشکار را منافع « ملت ایران و نیروی هوائی » را به منافع یک شرکت آمریکائی میفروشد تا شرکت آمریکائی را بقیمت خیانی به ایران نجات دهد. من حدس میزنم که تیمسار خاتم اینطور به موضوع قرارداد خرید اف ۱۴ نگاه میکرد و این حدس را من به یقین نزدیک میبینم چون عکسهای تیمسار خاتم در آن روزها بسیار ناراحت کننده است و همانند عکسهای افسران ژاپون است که تحقیرتسلیم جنگ را به آمریکا نپذیرفتند و با افتخار به جان خود با هاراکیری پایان دادند.
شاه ویا قرارداد خرید یکطرفه اف۱۴به جای اف ۱۵بطور یک جانبه وخود خواهانه تمام نظریات فنّی متخصصین نیروی هوائی را کنار مینهد و با چند افسر ارتش، نه افسران نیروی، با مسئولین آمریکائی مینشیند و قرداد خرید اف ۱۴ را می بندد در حالیکه نیروی هوائی با خرید اف ۱۵ موافقت کرده بود. در اینجا، شاه آشکار را منافع « ملت ایران و نیروی هوائی » را به منافع یک شرکت آمریکائی میفروشد تا شرکت آمریکائی را بقیمت خیانی به ایران نجات دهد. من حدس میزنم که تیمسار خاتم اینطور به موضوع قرارداد خرید اف ۱۴ نگاه میکرد و این حدس را من به یقین نزدیک میبینم چون عکسهای تیمسار خاتم در آن روزها بسیار ناراحت کننده است و همانند عکسهای افسران ژاپون است که تحقیرتسلیم جنگ را به آمریکا نپذیرفتند و با افتخار به جان خود با هاراکیری پایان دادند.
شاه یا قرارداد خرید یکطرفه اف۱۴به جای اف ۱۵تا حد زیادی اعصاب تیمسار خاتم را خرد کرده بود که در واقع یک « تحقیر » بزرک محسوب میشد وغیرقابل تحمل
تیمسار سپهبد آذربرزین در مصاحبه خود آشکار گفت که درزمان قرارداد اف ۱۴ « هیچ کس از نیروی هوائی نبود» و شاه، هیچ جوری بهتر ازاین نمی توانست نیروی هوائی را تحقیر کند.
درست مثل اینست که شما صاحبخانه باشید و مجبور به تدارکات عروسی فرزند خود و تمام یک عمر زحمت کشیده ئید تا شب عروسی او را به بینید؛ اما زورگوئی در را ببند و شما وهمسر وفرزندان شما را راه ندهد مراسم را تمام کند!
من از خلبانان دلخور شنیدم که
وقتی سرهنگ شهلائی فرمانده گردان ۱۱ شکاری ، اف ۴ آموزشی، بهمراه سه سرهنگ دیگر با بونانزا سقوط کردند و کشته شدند؛ تیمسار خاتم، و دیگران دور میزنشسته بودند و بازی میکردند درکلوپ پوکر که باو اطلاع داده شد. گفته شد که تیمسار خاتمی فقط « سرش را تکان داد و به بازی ادامه داد».
من از خلبانان دلخور شنیدم که
وقتی سرهنگ شهلائی فرمانده گردان ۱۱ شکاری ، اف ۴ آموزشی، بهمراه سه سرهنگ دیگر با بونانزا سقوط کردند و کشته شدند؛ تیمسار خاتم، و دیگران دور میزنشسته بودند و بازی میکردند درکلوپ پوکر که باو اطلاع داده شد. گفته شد که تیمسار خاتمی فقط « سرش را تکان داد و به بازی ادامه داد».
من از خلبانان دلخور شنیدم که
طبق اسناد سیا : کلوپ پوکر را تیمسار خاتم؛ تیمسار حسین فردوست و تقی علوی کیا برای دوره های خودی تشکیل داده بودند
در باره دزدی میلیونها دلاری مقاطعه کاران ساختمانی نیروی هوائی شنیدم که تیمسار خاتم گفته« بلاخره مجبورند چیزی بسازند که آن می ماند!» اما آنچه تحویل میدادند مثل ساختمانهای ستاره ای با مشگلات فراوان همراه بود که تاسیسات نیرو همیشه سرزنش میشد که چرا بدون بازرسی تحویل گرفته اند,اما وقتی مقاطعه کار علوی کیا پای قمارتیمسار خاتم بود دیگه کی میتوانست ایراد بگیرد
در باره دزدی میلیونها دلاری مقاطعه کاران ساختمانی نیروی هوائی شنیدم که تیمسار خاتم گفته« بلاخره مجبورند چیزی بسازند که آن می ماند!» اما آنچه تحویل میدادند مثل ساختمانهای ستاره ای با مشگلات فراوان همراه بود که تاسیسات نیرو همیشه سرزنش میشد که چرا بدون بازرسی تحویل گرفته اند,اما وقتی مقاطعه کار علوی کیا پای قمارتیمسار خاتم بود دیگه کی میتوانست ایراد بگیرد
طبق اسناد سیا: سازنده اغلب تأسیسات تقی علوی کیا برادرسرتیپ حسن علوی کیا که رئیس ساواک بود ( تیمسار دارای دکترای حقوق از دانشگاه هاروارد بودند
این حرفها و عکس العمل های « بی تفاوتاً» را امروز میتوان روانکاوی کرد تا مشخص شود که ناراحتی ها و فشارهای روانی تیمسار خاتم اکثرا از شخص شاه و سپس خاندان او و نهایتا از سازمان سیا سرچشمه میگرفت که « خود را در حا لت کیش و مات میدید» که با کنار قرار دادن حرفها ماههای اول سال ۱۳۵۴ در میابیم که احتمالا « خودکشی » را راه حل میدید. اما ورزش و هرمون های مثبتی ورزش در مغز ایجاد میکند و پرواز با جنگنده اف ۴ که حقیقتا هر مریض افسردگی را در همان لحظه فرود شفا میبخشد؛ بطور قطع و یقین حالت طبیعی قابل قبول را بر میگردند؛ که خودم بکرات این واقعیت شفا بخش « پرواز با جنگنده » را تجربه کرده ام
*****
چهل سال بعد از مرگ ناگهانی فرمانده محبوب نیروی هوائی
ماجرای سقوط تیمسار خاتمی و شایعات مربوط به آن
در ۲۱ شهریور۱۳۵۴ تیمسار خاتمی
کایت یعنی بادبادک وآن چیزی نیست تیمسار خاتم با آن پرواز میکرد و زمین خورد و مرد.( هنگ گلایدر یا بیآویزوبپر، نوعی بادبادک است که استخوان بندی سبک و محکمی دارد که وزن مشخصی را میتواند تحمل کند و با نیروی باد از مسافت کم تا خیلی زیاد و از چند دقیقه تا چند روز میتواند پرواز کند). در سالهای۱۳۵۰ فقط دو مرکز وجود داشت یکی در سد کرج و دیگری در سد دز خوزستان که اسکی روی آب هم انجام میدادیم! هر دو مرکز را درجه داران نیروی هوائی کنترل میکردند وغالب بهره گیران ما افسران وطبقه بالای جامعه بودیم. بیآویزوبپرها (کایت)چند نوع هستند که نوعی که تیمسار خاتم داشت ، بر آب و خشکی قابل استفاده بود. در آب، قایق با کابل آنرا میکشد و بلند میکند که خلبان باید «خودش» کابل را قطع کند.البته درجه دارهم تخصص دارد که در حالت اضطراری کابل را از قایق قطع کند. من غالبا در تابستانها از مرخصی یکماهه سالیانه استفاده میکردم ودر۲۱ شهریور۱۳۵۴ خانه پدری واقع در میدان توپخانه مهمان بودم و دوستان هم در جمع ما بودند و همین « جمشید» (همکار خوبم تیمسار حیدری متین، فرمانده رادآر) هم بود که شنیدیم « تیمسار خاتم با کایت زمین خورد و کشته شد» که حقیقآ اندوه شدید بر فضای خانه حاکم شد چه ما هرگز « فرمانده ای شایسته تر» از تیمسارخاتم نداشتیم وموتورشایعات هم بسرعت روشن شد و خاندان پهلوی، ساواک و سارمان سیا هدفهای شایعه سازان بودند که غالبا «از خرابکاری در میلهء اصلی » سخن میراندند که با گزارش شاهد عینی «بالهای پرواز بر اثر فشار باد در هم پیچید» . من لاشه کایت را ندیدم اما معمولا میله اصلی یک تیکه است و محکم و نمی شکند مگر آینکه تئوری خرابکاری درست باشد.
ظاهر صبح روز جمعه ۲۱ شهریور۱۳۵۴حدود ساعت ۹ تیمسار خاتم، ربیعی، مینوسپهر وعکاس منصفی با هواپیما به سد دز میروند که در فاصله ۲۵ کیلومتری پایگاه وحدتی است. یادتان باشد من نگفتم از وحدتی پرواز کردند چون نه میدانم و نه اهمیت دارد؛ لیکن فاصله بسیار نردیک ۲۵ کیلومتری را فقط ۵ تا۶دقیقه میتوان طی کرد!
از سوی دیگر، در شهریور ۱۳۵۴، مینوسپهر در پایگاه هفتم شکاری بود و ربیعی فرمانده ستاد پایگاههای شکاری تازه تأسیس درهمان پایگاه هوائی شیراز و تیمسار خاتم در تهران. حالا در روز ۲۱ شهریور این سه درسد دز اندیمشک با هم هستند. هرچند که ایشان همدوره نبودند اما سابقه بیست سال آشنائی شان به گردان اف ۸۴ برمیگشت که اولین گروه آکروجت ایران را تشکیل دادند.
تیمسار مینوسپهر که تنها بازمانده این گروه است که در یک تاریخ نامشخص پس از ۱۳۵۷ با شخصی بنام حسین مهری مصاحبه ئی در باره حادثه منجر بمرگ تیمسار خاتم در روز ۲۱ شهریور ۱۳۵۴ انجام میدهد که هشت صفحه درازای پر حرفی دارد در حالیکه من مینوسپهر را افسری کم حرف و بیشتر اهل مطالعه میشناسم. خب! اگر موضوع فقط «تب کرد و مرد است» و طرف کم حرف؛ پس چرا هشت صفحه؟! زیرا، وقتی موضوع اصلی« پوشش واقعیت است » و «کتمان حقیقت » باید انقدر کشش بدی که همه گیج و ویج شوند.
اگر کشور شاهنشاهی ایران صاحب داشت، که نداشت؛عصر همان روز ۲۱ شهریور ۱۳۵۴ ربیعی، مینوسپهر، و تمام کسانی که نوعی با حوادث آن روز سر رو کار داشتند؛ بازداشت در « زندان انفرادی» میشدند و از لاشه کایت و محل حادثه با دقت دهها عکس و فیلم برمیداشتند و بازرسی امنیت پرواز گزارش کامل تهیه میکرد که شامل هوای آنروز هم باشد و سپس از چند قضائی و دادستان شجاع دادگستری مثل سعیدی و پرویز فرهادپور میخواستند که تک تک متهمین شهادت دهند در همان شهریور ۱۳۵۴. چرا فورا؟ زیرا همگی جزئیات حادثه « چند روز پیش» را خوب بخاطر داشتند.چرا زندان انفرادی؟ زیرا متهمین شانس داستان سازی و « حرفها را یکی کردن » را پیدا نکنند. شاه میگه « کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم» انوقت « شوهر خواهرش» « پدر بچه های خواهرش» « فرمانده ارجمند نیروی هوائیش » میخورد زمین و میمیرد و امروز چندتا عکس وفیلم از «سانحه» که سروصورت ولاشه کایت را نشان دهد وجود ندارد. در حالیکه در همان سال ۱۳۵۴ وقتی دو پیکان قرازه تصادف میکرد شرکت بیمه چندین عکس بر میداشت تا صنّاروسه شه خسارت بده ( صنار و شاهی واحد پول شاهان بی لیاقت قاجار). خب آشکار است که شاه و ساواک و دادگستری فاسد او درماست مالی حادثه ای چنین بزرگ مقصرند و این شایعات که آنها در « قتل تیمسار خاتم «دست داشتند » چندان هم بیربط نیست فقط نام غلامحسین مینوسپهر را هم باید به این لیست افزود! چرا؟ زیرا! قتل عمد داریم و قتل غیر عمد قتل شبه عمد که همگی از نظر حقوق جنائی تعریف دارند و مجازات. اگر « من» در زمانی که می بینم جان کسی در «خطر مرگ» است اقدام «عاقلانه » برای نجات او انجام ندهم، متهم به قتل « ممکن» است بشوم. حال اگر آن شص را بشناسم، دادستان موقعیت بهتری پیدا میکند؛ اگرمنافع مشترک باشد، جرم سنگین میشود و اگر خصومت و رقابت مطرح باشد؛ احتمال محکومیّت زیاد میشود. تا تیمسارخاتم زنده میماند نه ربیعی فرمانده میشد نه شاه برکنار؛ ربیعی که در ۲۲ بهمن ۵۷ « ناگهان وخائنانه » استعفاء داد شعله های آتش وقتل و آشوب ایران را فرا گرفت و « دستگاه سلطنت » سقوط کرد.
اگر من هشت صفحه حرفهای غلامحسین مینوسپهر را خلاصه کنم این چند جمله او« دادرسی» را میتواند آغاز کند
۱ـ من خود ناظر برسانحه سقوط تیمسار خاتم بودم. ( همین اقرار برای دادستان کافیست تا حکم بازداشت «شاهد اصلی» را صادر کند و زندانی شود تا «پایان» محاکمه و حکم قاضی)
۲ـ من وقتی با هواپیما از بالای صحنه عبور میکردم هوای متلاطم و غیر عادی را مشاهده کردم. ( من، هم بعنوان شاهد «مطلع» بقاضی میگویم « این عکس ها که آسمان بی ابر آبی را نشان میدهد؛ و سه سال در پایگاه وحدتی خدمت کردم و هوای متلاطم غیرعادی قبل از ساعت یک و دو مشاهده نکردم. فقط بعد از ساعت حدودا سه بعلت « گرمای شدید در طول روز» گاهی هوا تکان داشت. همین شهادت دادستان و قآضی را نسبت به «صداقت شهادت مینو سپهر» به شک می اندازد)
۳ـ بله، من لحظه سقوط را دیدم که تیمسار رفت توی تپه و خورد به زمین و در این لحظه ربیعی پای اسکله بود هر کدام به یک سمت دویدیم، ربیعی قایق را روشن کرد و رفت پای تپه ای که تیمسار آن جا بود و منکه ناظرجریان بودم و دیدم تیمسار زمین خورده رفتم سراغ هواپیما و با هواپیما بلند شدم رفتم که دکتر بیآورم. ( در پایان این جمله قآضی ویا دادستان فورا دستور بازداشت غلامحسین مینوسپهر را به اتهام "قتل شبه عمد" صادر میکند. اِه چرا؟ نه، اُ ُزیرا!
« تنها وسیله " نجات " جان یک انسان را برداشتی و در رفتی! دکتر بیاید چه غلطی بکند. هر بچه ئی میداند که " مجروه را با سرعت بسیار زیاد " باید به "بیمارستان رساند و تو تیمسار احمق پفیوز نمیدانستی؟ در دانشگاه هم درس میدی؟ خر خودتی و هفت جدّدت!)
این قبیل حقه بازی ها مرا فوق العاده زجر میدهد. در پایان همین مصاحبه مینوسپهر در باره سقوط هلیکوپتر تیمسار تدّین حرفهای موزیانه زده که تماما نشان « سازماندهی " کلامی " برای سرپوش نهادن توطئه های دربار فاسد پهلوی و ساواک و سیا " بنظر میرسد»
دو فرمانده نیروی هوائی خاتم و تدین «بطور ناگهانی در فاصله یکسال » ....کشته میشوند و دو همکار ایشان یکی ربیعی فرمانده نیرو میشود و مینوسپهر فرمانده « مهمترین پایگاه شکاری "اف ۱۴" » و اینها ادعا میکنند همه چیز « شانسی » بوده و ایشان بی تقصیر بی تأثیر در آن حوادث شوم.
من با مینوسپهر چندین مرتبه در سالهای ۱۳۵۲ تا مرداد ۱۳۵۴ ملاقات و پرواز کردم و خیلی خوب به « بی کفایتی » او بعنوان « فرمانده » آگاهم. در این مدت دو سال شغل مهم این « تیمسار خلبان» و اگذاری خانه های سازمانی به خلبانان بود که یک « گروهبان ۳» هم میتوانست انجام دهد. حالا یکمرتبه چنین کسی بشود « فرمانده پایگاه اف ۱۴» که هرگز سابقه پرواز اف ۱۴ و نگهداری انرا نداشته خیلی حرف دارد. آیا ربیعی به او حق سکوت داده بود و ی از ابتدا طرح توطئه این بود " من با قایق میروم که یک نفری نتوانم خاتم را حمل کنم؛ تو هم هواپیما را وردار و برو که کارش ساخته شود! مرگ بمیرد تا ما فرمانده نیرو شویم!
از طرف دیگر « چرا شاه ربیعی را برای فرمانهی نیروی هوائی انتخاب کرد؟ » تیمسار امیر کمیابی پور که سالها سابقه خدمت در ستاد نیرو را داشت و از ربیعی هم ارشدتر بود. مگر رسم نبود که " معاون عملیاتی نیروی هوائی " که به تمام مسائل عملیاتی پایگاهها آشناست به « فرماندهی نیرو » منتصب شود؟ ربیعی جنده باز بود و شاه هم به همچنین! سلطنت را سازمان سیا به شاه باز گرداند و ربیعی انتخاب سیا بود و شاه مجبور به پذیرش. ربیعی بالای سر خاتم بود که مرد و شاه را از شرّ او راحت کرد! مینوسپهر در پایان مصاحبه میگوید ما از همسرتیمسارخاتم، فاطمه پهلوی خواستیم از شاه « اجازه» بگیرد که مجسمه خاتم را در پایگاه نصب کنیم که شاه قبول نکرد.حکومتی که تیمسارهایش قدرت نصب یک مجسمه نداشتند و از « شاه » باید اجازه میگرفیند؛ همان بهتر که در زباله دان تاریخ افتاد تا تیمسارهایش سربسرافسران نالایق شاه سلطان حسین دریک گورننگ بپوسند که ایشان را هرگز با افسران هخامنشی نسبتی نبوده و هرادعای پوچ است و تهمت!
***دوستان توجه بفرمائید که این مطلب هنوز کامل نیست *****
پس از سقوط با کایت، قربانی سهل انگاری مسئولین گروه نجات پایگاه وحدتی . شنیدیم که علت تأخیر زیاد، عیب فنی هلیکوپتر گزارش شد. البته آن نوع هلیکوپترهای نجات به حدی خوب بود که به ندرت عیب پیدا میکرد. شایعه شد که مرگ او توطئه بوده؛ گروهی خانواده شاه و ساواک را طراح میپنداشند؛ من و گروه دیگر سازمان سیا را.
داستان مربوط به شایعه این بود که پسر تیمسار، کیوان خاتمی، که در آن سالهای ۵۰ نوجوان ده دوارده ساله ای بود
روزی از روزها، تلفن منزلشان زنگ میزند و او گوشی را بر میدارد و خود را « کیوان پهلوی » معرفی میکند.
گفته شد که تیمسار خاتمی در آن نزدیکی بود و برآشفته میشود و سیلی محکمی بر گوش کامبیز میکوبد و با خشم میگوید « کامبیزخاتمی ، فهمیدی؟» و سپس گوشی را قطع میکند. شکی نیست که تیمسار خاتم مردی خود ساخته بود نه داماد سرخانه که هرچه بارش کنند کوتاه بیاید. در مهر ۱۳۵۴ تیمسار تدین فرمانده نیروی هوائی شد. ایشان
bbbbbbbbbbbbbbbbbbbb
سرگرد خلبان کیوان نورحقیقی
تاریخ مخاطرات شایعه سازی در ایران
* خاطرات سرگرد خلبان کیوان نورحقیقی از سال ۱۳۷۵ بطور منظو در سایتهای
مختلف منتشر گردیده است
: منابع تحقیقاتی این اثر
عکسها از سایت سرگرد خلبان فرهاد نصیرخانی
http://www.iiaf.net/home.html
مصاحبه سرلشکر خلبان شکاری عبدالحسین مینوسپهر
http://www.iiaf.net/…/GenKhatami%27s%20Kit…/kiteaccident.pdf
گزارشات سرّی سازمان سیا
الف: گزارشات سرّی سازمان سیا توسط جاسوس اطلاعاتی « دن » ایستگاه سازمان سیا ۱۹۷۹ سفارت ایران

